سفارش تبلیغ
صبا ویژن



جنون مرا ببین، عاشقانه به سوی نیستی می کشاند دلم را ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم






درباره نویسنده
جنون مرا ببین، عاشقانه به سوی نیستی می کشاند دلم را ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم
م.رهــــــــــــا
ای که در این کوی قدم میزنی،روی توجه به حرم می نهی/ پای ز اول به سر خویش نه،‏خویش رها کن قدمی پیش نه... و حرم یعنی همین جا. ایمانگاه هر فراری، که هر کس و هر چیزی در آن امان امن الهیست. اینجا، ‏گریزگاه تمام ناگزیران است. هیچ کس را جواز تعقیب نیست. «و من دخله کان امنا»... اینجا حریم یارست و شیاطین اجازه ی ورود ندارند، ‏که در تراکم نزول فرشتگان جایی برای آنها نیست. هر چه هست خداست و هر که هست خدایی است. تو نیز، ‏اینجا در امانی، ‏از شیطان نفس و عفریت هوی و هوس. امان از «خود» در پناه «خدا». و اینک تویی!‏تثلیث «سکوت،‏اندیشه و عشق»، ‏سکوت در تحیر این جستجوی بی پایان و این یافتن بی سرانجام،‏ سکوت، ‏در ناخودآگاهی از خویش و اضطراب این لحظه های ناب انتظار. انتظار وصال و رسیدن،‏ اتصال به بینهایت بودن...... ««و کاش می شد هرگز خارج نشد از این احرام، که سراسر زندگی حرم امن الهی است.»»
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
قرعه کشی
دل را مجال نیست که از ذوق دم زند
راهی دیار یار
دل ز ما گوشه گرفت،ابروی دلدار کجاست؟
مفلسانیم و هوای دل و دلبر داریم
باد بهار مژده دیدار یار داد


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
جنون مرا ببین، عاشقانه به سوی نیستی می کشاند دلم را ... - من از آن روز که در بند توام،آزادم

آمار بازدید
بازدید کل :84629
بازدید امروز : 66
 RSS 

   

 

امشب دلم برای خدا تنگ شده بود!

 

نوشته هام اگه بوی جنون میده واقعیه!
طنز نیست!
حقیقته با چاشنی تند تلخی!

بهش گفتم روح اگه متلاطم بشه دیگه صاف نمیشه

می دونم ته دلت قبولش داری!

کاش هنوز یه دختر 22 ساله می موندم که ته دغدغه اش درسش بود!

اما نه!
تو راست تر میگی!

خدا رو شکر میکنم که یه دختر 23 ساله دارم میشم که دغدغه اش فقط یه بخشه

اونم

 

خدا

 

راست میگی اگه درد بزرگ شدن رو لمس نمی کردیم

شاید

فقط و فقط

شاید

توی شرایط خودمون درکش نمی کردیم!

درک نه!
منظورم

.

.

.

لمس بود

بوییدن بود

بوسیدن بود

عشق بود

کرشمه ی عاشقی بود

.

.

.

 

اصلاً اینا همه به کنار

 

خدا بود

 

حتی نه لای شب بو ها

یه قدم این ور تر
نه!
.

.

.

پیش خودم

پیش خود ِخود ِخودم

.

.

.

 

اما کاش

کاش

هیچ وقت

هیچ وقت ِ هیچ وقت

 

گُمِت نکنم

دنبال گردو بازی نرم

.

.

.

وقتی گمت می کنم

اون وقته که خودمو گم می کنم

منی که حتی منیت رو هم با تو زیر پا له می کنه

 

آخه قربونت برم

منیت

وقتی

منی

وجود نداره

چه معنی می تونه داشته باشه

الا یه سرپوش مسخره

روی کثافتهای درون!

 

من با تو معنا میشم و در تو گم

 

گم شدم در خود نمی دانم کجا پیدا شدم

شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم!!!

 

پ.ن. گم شدن لذت بخش ترین حس دنیاست! الهی همتون گم بشین! اصلاً‏برای فهمیدنش عجله نکنید .. چون اصلاً‏چیزی نداره برای فهمیدن ...اگه بخواهم خلاصه اش کنم میشه فقط «...»
 


نویسنده » م.رهــــــــــــا » ساعت 2:0 صبح روز پنج شنبه 86 تیر 7